پایان دلتنگی
به نام او سلام نفسم سلام عمرم خوبی بابا ممنونم بابا که با حضورت به من جانی دوباره بخشیدی و اجازه دادی دوباره حضورت را حس کنم. روز سه شنبه قرار بر این شد که شما با خاله زهرا( خاله بابا ) برگردی. مامان هاجر یه مقدار کار داشت و آمدنش با کمی تاخیر می باشد. من هم گرفتار دانشگاه بودم البته بابا اگر خاله زهرا تهران نبود تمام گرفتاریهایم را فراموش می کردم و خودم راهی می شدم برای آوردنت. با خاله راهی فرودگاه شدی و ما هم اینجا برای دیدنت بال بال می زدیم. وقتی فهمیدم پرواز تهران کنسل شده پرو بالم ریخت و می بایست تا فردا صبر می کردم. چهارشنبه ساعت ۱۱:۳۰پرواز شما بود .صبح چهارشنبه ت...
نویسنده :
اهورا
8:40