دلتنگی بابا ( 4 )

به نام بخشنده زیبایی

سلام بانوی مهرماه من

خوبی دخترم

خوشحالم که خوبی بابا

ولی بابا حالش اصلا خوب نیست و از دلتنگیهای درونش شکست سختی خورده و

در انتظار حس کردن محبت تو

 ثانیهای نبودنت را را سپری می کند بلکه دستان مهربانت مرحمی بر زخمهای دلش باشد

سوفیا

تازگیها بابا خیلی حسود شده

به هر کسی که تو رو می بینه حسودی می کنه

به کسی که صبح وقتی بیدار می شی اون خنده زیبایت ر ا نثارش می کنی حسودی می کنه

به کسی که هر زمان اراده کنه تو رو در آغوش خود می گیرد و ترانه لالایی را سر می دهد

دیگه زدم به سیم آخر بابا

حتی به مامان مینا هم حسودی می کنم

مامان مینا دو روز پیش اومد تهران پیشت و الان هم که تماس گرفتم  داشتید با هم بازی

 می کردید

دخترم

شنیدم بد جور دلبری می کنی

کمی هم شیطون شدی

بابا فدای تمام شیطونیهات بشه.

دیگه دلی برام نمونده که فریاد بزنم دلتنگتم بابا

به همه سپردم برای پرستار دخترم

دیگه نمی تونم دوریت رو تحمل کنم

دوریت دیگه برای من حکم سم کشنده را دارد سوفیا جان

شرمنده بابا فراموش کردم آدرس وبلاگ جدیدت را بهت تبریک بگم

مبارکت باشه بابا وبلاگ جدیدت

شما الان دو تا وبلاگ داری که وبلاگ اصلی شما همین وبلاگه

http://sufiya1389.blogfa.com/

و وبلاگ نی نی وبلاگ هم به صورت کمکی برات به یادگار ثبت کردم. البته فقط اونجا متنها رو

کپی می کنم

  http://sufiya.niniweblog.com/

عکسهایی که به مناسبت تولدت در آتلیه عکاسی گرفتیم رو آماده کردن و عمو سروش که

شیراز رفته بود تحویل گرفت. خیلی زیبا شدن بابا

به امید خدا توی پست بعدی عکسها رو توی وبلاگت به یادگار ثبت می کنم

دیگه جونم برات بگه دخترم که خیلی خیلی دوست دارم و دلتنگ تر از همیشه هستم