سوفیاسوفیا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

تقدیم به دخترم سوفیا

سوفیا زندگی بابا

1390/10/12 0:51
نویسنده : اهورا
436 بازدید
اشتراک گذاری

به نام او که تو را به من هدیه داد

سلام دخترم

خوبی گلم

الان که در حال تایپ کردنم در محل کارم هستم و دلم خیلی برات تنگ شده

هر ثانیه که از تو دور می شوم احساس دلتنگی در وجودم بی داد می کنه

دخترکم

بزرگ شدی

راه رفتنت خیلی بهتر شده.بدون  کمک راه می روی و هر زمان که به زمین می خوری خودت

بلند می شوی و مجدد راه می روی.

شیطونی که نگووووووووووووو

اجازه نمیدی کمی به درسم برسم.

تا کیف رو باز می کنم تو رو کنارم حس می کنم و آماده برای حمله کردن به جزوه های

 بی زبان من هستی .

من هم مجبورم زمانی که خوابی با عجله درس بخوانم و تو هم این رو حس کردی و زود از

خواب بیدار می شوی.فکر کنم با این کارهائی که تو می کنی تصمیم داری این ترم من رو

کله پا کنی.

امروز  با خودکار روی دستت ساعت کشیدم.هر بار می گفتم بابا ساعت چنده شما هم به

ساعت روی دستت نگاه می کردی.

بابا فدای لحظه به لحظه زندگیت بشه

چند روز پیش هم رفتیم خونه مامان بزرگ زینت و عمو سروش کلی از شما عکس گرفت.

حدود هفت سال پیش

مامان بزرگ هاجر به نیت بچه من ومامانی کلی بافتنی بافته بود ولی

اون موقع هر کاری کردم به ما ندادش و می گفت هر زمان فرزندتون به دنیا اومد تحویل

می دم.

گذشت تا تینا دختر خاله زیبا و کیان پسر خاله مریم به دنیا آمدن و من هم مثل عقاب

چشم تیز کردم که خدائی نکرده تیکه ای از این بافتنیها رو تن این دو نفر ببینم و خدا رو

شکر که ندیدم.بعد از اینکه شما به دنیا آمدید من مرتب سراغ بافتنیها رو می گرفتم تا امروز

بلاخره طلسم شکسته شد و از این شاهکار هنری پرده برداری شد.

حقا که برازنده تن شما بودند و چهره زیبای شما به آنها زیبائی دو چندان داده بود.

مامان هاجر

از تمام زحماتی که در حق فرشته زیبای من می کشی بی نهایت سپاسگزارم

تصاویر دخترم در ادامه مطلب

 

 

 

 

 

سوفیا و بابا

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

صدیقه(فانوس)
12 دی 90 1:30
سلام ...................... از آشنایی با وبلاگتون واقعا خوشحالم خیلی زیبا برای دخترتون نوشتید ....خدا حفظش کنه ............. و عکسایی که گرفتید از دخترتون خیلی عکسای خوبیه .........