سوفیاسوفیا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

تقدیم به دخترم سوفیا

سال 94

به نام او  سلام دخترم توی این روزها در گیر ثبت نام پیش دبستانی شما هستیم اره بابا پیش دبستانی می بینی دخترم زمان چه زود می گذره هم برای تو می گذره و هم برای من وقتی موهای سفید منو میبینی بهم میگی بابا پیر شدی ؟ میگم آره بابا پیر شدم بعد با لحن دلسوزانه میگی بابا نمی خوام پیر بشی و بعد بمیری... من سر تا پا..فدای تو بشم دخترم تو فقط شاد باش و آرام چه من باشم و چه نباشم فقط تو بخند عشقم ترم تابستان کلاس موسیقی ثبت نام شدی و هفته ای دو روز میری کلاس بزار کمی فدات بشم دلم تنگ شده من فدای اون چشمات بشم که وقتی نگاهم میکنی تنم می لرزه من فدای دستات بشم که وقتی دست محبت بر ص...
18 تير 1394

پایان سال 93

  به نام او  سلام نفسم  داشتم مروری می کردم به داستان این سالهای آفرینشت  از وقتی که چشم باز کردی تا به حال  بعضی از نوشته های قبلی رو مرور کردم  با اینکه حال خوبی ندارم ولی یهو دلم برای نوشتن تنگ شد  خواستم کوتاه بنویسم  از اینکه هستی و نفس می کشی   از اینکه تقدیر من داشتن تو هست  از اینکه خنده های تو رو می بینم  از اینکه همیشه بودن خدا را کنارت حس کردم  از اینکه سلامتی  از اینکه.....  خدا رو شکر می کنم بابت هر نفست  امیدوارم پایان سال خوبی و آغاز سال جدید را بهتر از هر روزت آغاز کنی ...
28 اسفند 1393

سفر تفریحی درمانی به تهران

  به نام او  سلام بانوی مهر ماه من  الان که در حال خواندن این مطالب هستی نمی دانم چندمین مهر ماه زندگیت را سپری کردی  و من چندمین آبان ماهی هست که در کنارت نیستم و شاید هم باشم  مهم اینه که تو می خونی دل نوشته های من رو   ماه بهمن من و شما با هم یه مسافرت درمانی تفریحی به تهران داشتیم  روز اول دکتر قلب خودم   روز دوم دکتر چشم پزشکی شما  روز سوم دکتر خون شما  روز چهارم آزمایشگاه برای انجام  توماری از آزمایش شما  روز پنجم به دنبال فرم عینک جدید شما  روز ششم برگشت به ماهشهر  چی گفتی بابا... تفریش کجاست؟&...
13 اسفند 1393

عمر بابا

به نام او سلام دختر قشنگم تعجب مي كني هنوز زنده هستم.... اره بابا هنوز زنده هستم و براي تو مي نويسم وقتي بيمارستان بودم دوست داشتم صداي تو رو بشنوم وقتي تماس گرفتم گفتي بابا قلبت خوب شد؟ سوراخ قلبت خوب شددددد اي جان بابا كلي خنديدمممممممممممممممممممممممممممم وقتي برگشتم و تو رو ديدم با تعجب نگام كردي و جوري پريدي تو بغلم كه تمام وجودم بودنت را حس كرد وااااااااااااااااااااااااااااااااي اگر بعد از هر عمل قرار باشه اينجور منو تحويل بگيري ميرم و هر ماه يك عمل انجام ميدم تا دلتنگيهاي تو رو احساس كنم وقتي كار اشتباهي انجام ميدي و من اخم ميكنم يا صدام بلند ميشه زود تو چشمام ...
26 دی 1393

برام دعا کن

به نام او سلام سوفيا ميخوام كمي با تو حرف بزنم بابا شايد اين وبلاگ ادامه داشته باشد و يا شايد اين آخرين نوشته من براي تو باشد. خدا رو چه ديدي دخترم از وقتي كه به دنيا آمدي زيباترين محبت خدا رو تو به ما نشان دادي يه محبتي كه مي بايست حسش كرد اميدوارم تو هم روزي اين محبت الهي رو حس كني و پررررررررررر از نگراني نگران دندان در آوردنت نگران نشستن نگران راه رفتن نگران حرف زدن نگران..... سوفيا درسته اينها همه نگراني بود ولي تهش شادي بود صبح بهت گفتم بابا مي خواد قلبش رو عمل كنه با اون چشمات نگاهم كردي و گفتي عمل چيه؟ گفتم بابا، اينجا رو پاره مي كنند و قلبم رو خو...
2 دی 1393

دخترم دوستت دارم

به نام او      سلام سوفيا  هر بار كه از تولدت مي گذرد من در بيان نامت مكث مي كنم كه حالا كه بزرگتر شدي  تو را چگونه صدا كنم  بعد به اين نتيجه ميرسم كه تو در هر سن و سالي كه باشي باز دخترك مني  از اول مهر شما راهي مهد كودك شدي  ساعت خوابت تنظيم شده   هميشه نگران همين تنظيمات بودم  با ورودت به مهد كودك خيلي چيزها تغيير كرد  بين ساعت 9 الي 10 شب مي خوابي كه هموز هم در تلاش هستيم براي بهبود اين ركورد  صبح ساعت 7 بيدار ميشي البته با كمي تلاش و ناز ونوازش   ساعت 8 مهد و ساعت 12 خانه هستي  بين 12 الي 13 ...
15 آبان 1393

سالروز آفرینش دخترم

به نام او مهربانم خداوندم را شاکرم که اجازه داد امروز را به چشم بینم شاهد بزرگتر شدنت باشم شاهد چهارمین سالروز آفرینشت باشم شاهد به مهد رفتنت باشم هر بار که نگاهت میکنم از داشتنت به خود می بالم سپاس خداوند بزرگم که تو رو به ما داد تولدت مبارک بانوی مهر ماه من   ...
1 مهر 1393