خداوندا بزرگیت را شکر
به نام او سلام ملوسم حدود يك هفته پيش من ساعت ۱۱ شب از سر كار آمدم خونه بعد از كلي با هم بازي كردن احساس كردم يه چيزي توي وجودت غير عادي است يه كمي احساس نا آرامي مي كردي صبح كه از خواب بيدار شدي وقتي مي خواستم صورتت را آب بزنم اشكت سرازير شد و گفتي بيني درده وقتي مامان داشت لباست رو عوض مي كرد با حالتي نگران گفت نمي دونم چرا سوفيا نا آرومي مي كنه فكر كنم براي بينيش مشكلي پيش اومده من هم كنار تخت نشسته بودم همان لحظه به بيني سوفيا نگاه كردم ديدم يه چيزي داخل بيني سوفيا برق مي زنه احساس كردم تنم عرق كرده ترسيده بودم رفتم جلوتر و با دقت نگاه كردم ديدم بله يه چيز فلزي ته بينيش جا خوش ...
نویسنده :
اهورا
7:41