سوفیاسوفیا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

تقدیم به دخترم سوفیا

خداوندا بزرگیت را شکر

1391/12/10 7:41
نویسنده : اهورا
249 بازدید
اشتراک گذاری

به نام او

سلام ملوسم

حدود يك هفته پيش من ساعت ۱۱  شب از سر كار آمدم خونه

بعد از كلي با هم بازي كردن احساس كردم يه چيزي توي وجودت غير عادي است

يه كمي احساس نا آرامي مي كردي

صبح كه از خواب بيدار شدي وقتي مي خواستم صورتت را آب بزنم اشكت سرازير شد

و گفتي بيني درده

وقتي مامان داشت لباست رو عوض مي كرد با حالتي نگران گفت نمي دونم چرا سوفيا

نا آرومي مي كنه فكر كنم براي بينيش مشكلي پيش اومده

من هم كنار تخت نشسته بودم همان لحظه به بيني سوفيا نگاه كردم ديدم يه چيزي داخل

بيني سوفيا برق مي زنه

احساس كردم تنم عرق كرده

ترسيده بودم

رفتم جلوتر و با دقت نگاه كردم ديدم بله يه چيز فلزي ته بينيش جا خوش كرده كه حتي

با عطسه هم بيرون نمي آمد

سريع با مامان زينت تماس گرفتيم و همراه مامان مينا و مامان بزرگ زينت رفتيم بيمارستان

دكتر اورژانس وقتي معاينه كرد گفت من نمي تونم كاري كنم بايد ببريدش اهواز

هم عصبي شده بودم و هم نگران

مامان زينت سريع رفت اطاق عمل و با يكي از همكاراهاي قديمش صحبت كرد و به ما گفت

ببريمش اطاق عمل

خاله زهرا هم كه فهميده بود سريع آمد  بيمارستان

بنده خدا خيلي ترسيده بود

همگي رفتيم توي اطاق عمل و متخصص بي هوشي وقتي بيني شما رو چك كرد گفت

نگران نباشيد

با كلي فيلم بازي كردن واسه شما كه آروم باشي و تلاش متخصص بي هوشي بلاخره

موفق شد اين جسم رو از بيني شما بيرون بياره

يه ساچمه  گرد كه از تيله يه خورده كوچكتر و به رنگ زرد كه بعد از كلي تحقيقات متوجه

شديم مربوط به لباس رقص شما مي باشد

منم اون لباس رو انداختم بيرون

و از آنجا كه شما هر چيزي رو ابتدا بايد بو بكني ...........

به خير گذشت

خداوندا بزرگيت را شكر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان ماهان
10 اسفند 91 8:13
سلام خانمی.خدا رو شکر که بخیر گذشته.ولی از این به بعد باید چند برابر مراقبش باشین.برای پسر من هم یه بار همین اتفاق افتاد و یه دونه انار رو فرستاد توی بینیش.همون شب خیلی اذیت شد و تا نزدیک عمل پیش رفت ولی خدا رو شکر آخر کار یه پزشک خبره رسید و در چهارمین ساکشن درش آورد.حالا بماند که چقدر خون از بینی بچه 2 ساله رفت.همون دکتر به من گفت خانم مراقب باشین این عادت میشه براش.من مونده بودم بچه ای که این همه درد کشید و گریه کرد و ترسید چطور ممکنه دوباره این کار رو تکرار کنه؟تا اینکه یکسال بعد دکمه یکی از لباسهاش رو فرستاد بالا که البته با تجربه ای که از اولی داشتم خدا رو شکر برای دومی کارمون به دکتر نکشید.یکی از سوراخها رو گرفتم وازش خواستم محکم فین کنه.دراومد. ایشالله برای سوفیا جون دیگه هیچوقت اتفاق نیفته.نمیخواستم نگرانتون کنم..خواستم بگم که حواستون باشه.دختر یکی از دوستام هم تا حالا سه بار چیزای کوچولو فرستاده توی گوشش.
مامان ماهان
10 اسفند 91 8:45
سلام آقای اهورا.ببخشید من کامنت قبلی رو خطاب به مامان خانمی نوشتم.آخه اغلب وب نویسهای نی نی وبلاگ مامان هستن. عکسهای قشنگ دخترتون باعث شد صفحات وبتون رو ورق بزنم.ماشالله چه بابایی با احساسی هستین.خدا شما رو واسه عزیزانتون نگه داره. سوفیا جون هم هزارماشالله خیلی نازن.خاطرات مربوط به تشخیص نادرست دکترنما رو درمورد کم خونی که خوندم قلبم داشت میومد توی دهنم.خدا میدونه اون زمان شما چه حسی داشتین. فکر میکنم شرایط زندگی شما و ما یه جورایی مث همه.ما هم دور از فامیل توی یه شهر دیگه ایم.به خاطر کار بابایی ماهان. درکنار دختر و خانم گلتون شاد باشید.آمین.