خداوندا بزرگیت را شکر
به نام او
سلام ملوسم
حدود يك هفته پيش من ساعت ۱۱ شب از سر كار آمدم خونه
بعد از كلي با هم بازي كردن احساس كردم يه چيزي توي وجودت غير عادي است
يه كمي احساس نا آرامي مي كردي
صبح كه از خواب بيدار شدي وقتي مي خواستم صورتت را آب بزنم اشكت سرازير شد
و گفتي بيني درده
وقتي مامان داشت لباست رو عوض مي كرد با حالتي نگران گفت نمي دونم چرا سوفيا
نا آرومي مي كنه فكر كنم براي بينيش مشكلي پيش اومده
من هم كنار تخت نشسته بودم همان لحظه به بيني سوفيا نگاه كردم ديدم يه چيزي داخل
بيني سوفيا برق مي زنه
احساس كردم تنم عرق كرده
ترسيده بودم
رفتم جلوتر و با دقت نگاه كردم ديدم بله يه چيز فلزي ته بينيش جا خوش كرده كه حتي
با عطسه هم بيرون نمي آمد
سريع با مامان زينت تماس گرفتيم و همراه مامان مينا و مامان بزرگ زينت رفتيم بيمارستان
دكتر اورژانس وقتي معاينه كرد گفت من نمي تونم كاري كنم بايد ببريدش اهواز
هم عصبي شده بودم و هم نگران
مامان زينت سريع رفت اطاق عمل و با يكي از همكاراهاي قديمش صحبت كرد و به ما گفت
ببريمش اطاق عمل
خاله زهرا هم كه فهميده بود سريع آمد بيمارستان
بنده خدا خيلي ترسيده بود
همگي رفتيم توي اطاق عمل و متخصص بي هوشي وقتي بيني شما رو چك كرد گفت
نگران نباشيد
با كلي فيلم بازي كردن واسه شما كه آروم باشي و تلاش متخصص بي هوشي بلاخره
موفق شد اين جسم رو از بيني شما بيرون بياره
يه ساچمه گرد كه از تيله يه خورده كوچكتر و به رنگ زرد كه بعد از كلي تحقيقات متوجه
شديم مربوط به لباس رقص شما مي باشد
منم اون لباس رو انداختم بيرون
و از آنجا كه شما هر چيزي رو ابتدا بايد بو بكني ...........
به خير گذشت
خداوندا بزرگيت را شكر