سفرنامه

به نام او

سلام زیبای من

روز تولدت که تهران بودم و دسترسی به نت نداشتم

اول از هر چیز با کلی تاخیر اولین روز مهر را که سالگرد آفرینشت هست کلی تبریک می گویم.

........................

با کلی دلتنگی با مامان حرکت کردیم و به تهران رسیدیم

تمام وجودم تو رو می خواست

بعد از مدتها از ما دور شده بودی و این دلتنگی رو هرگز فراموش نمی کنم

وقتی ماشین رو پارک کردم  با اولین نگاه تو رو تمام قد کنار پنجره دیدم

و با هیجانی که توی صدات بود و همراه با گریه و خنده  مامان رو صدا کردی

و بعد من رو....

وقتی این حال تو رو دیدم از خودم متنفر شدم

توی آن لحظه زیباترین چیز آغوش تو بود که به من هدیه کردی

البته بعدش مامانی شدی و من رو تحویل نگرفتی....

دو روز بعدش من و شما و مامان مینا و مامان بزرگ هاجر راهی شمال (نمک آبرود ) شدیم

صبح زود حرکت کردیم و ساعت ١٤ در هتل جا گیر شدیم

به تو خیلی خوش گذشت

پارک و خرید و دریا و تفریح برنامه روزانه شما شده بود

چهار روز اونجا بودیم و برگشتیم تهران

برای تولدت آتیله وقت گرفتم ولی متاسفانه روز تولدت که قرار بود فرداش که دوم مهر

بود برگردیم ماهشهر ماشین آب و روغن قاطی کرد و کل برنامه من رو خراب کرد

از صبح تعمیر گاه بودم تا آخر شب

روز بدی بود ولی روز تولدت برای من بدی اون روز رو زیبا کرد

مامان برات کیک خرید و خونه خاله مریم برای شما تولدت گرفتیم

دخترم

شرمنده که مجبور شدیم برنامه آتلیه رو کنسل کنم

فردای روز تولدت من و شما و مامان مینا راهی جاده شدیم و بعد از ١٤ ساعت رسیدیم

خانه..................

مامان بزرگ زینت خیلی احساس دلتنگی می کرد و با وجود کلی خستگی راهی خونه

مامان بزرگ زینت شدیم

چهار روز بعدش هم که ٦ مهرماه بود عروسی عمو سروش بود که کلی بهت خوش گذشت

و تا به امروز هم کلی به دنبال مهد کودک بودم که بلاخره موفق شدیم و البته با تایید مامان

قرار شد از آخر این ماه شما مهد برید یا بهتر بگم به قول شما مدرسه

دخترم

توی زمانی که از تو دور بودم با تمام وجودم نبودت رو احساس می کردم

و وقتی دیدمت بزرگ شدنت را با تمام وجودم احساس کردم

سوفیا

آره با تو هستم که هر نفسم به نفس  تو پایبند شده

بی نهایت دوستت دارم

ادامه تصاویر در ادامه مطلب

تصاویر مربوط به شمال

اول مهر شب تولد دخترم

اینم هدیه من و مامان