اردیبهشت
به نام او
سلام نفسم
عمرکم
من فدای اون کلامت بشم که من رو دیوانه کرده
اولین کلمه ای که زیبا بیان کردی عزیزم بود
می رفتی تو صورت مامانی نگاه می کردی و صورت مامان رو می بوسیدی و می گفتی عزیزم
بعد هم اسم من رو می گفتی و بعد هم عمه رو بیان کردی
هر کاری که بخواهی انجام بدی میای انگشت دستمون رو می گیری و همراه خودت می بری تا
جایی که مقصدت باشه
تا یه آهنگ بشنوی دیگه تمامه
تمام افرادی که تو خونه هستند رو بلند می کنی و همه رو وادار به رقص می کنی و خودت هم
شروع به رقص می کنی .
بابا من از تو شکایت دارم
خیلی هم شکایت دارم
بابا مگه من از تو مراقبت نمی کنم؟
مگه من هم زحمت تو رو نمی کشم؟
مگه من با تو بازی نمی کنم؟
آخه این انصافه
شبها که می خواهی بخوابی تا مامان نباشه نمی خوابی و اشک می ریزی و مینا مینا می کنی
و تا از کنارت بلند می شه شروع به گریه می کنی
صبح که بیدار میشی شروع می کنی به مینا مینا گفتن
خلاصه بابا ما رو فراموش کردی
همه می گن دخترا بابایی هستند و من هم امید به آینده دارم که یه روزی برای بودن کنار من
هم بی قراری کنی
دیگه دخترم بزرگ شدی و همه چیز رو بخوبی متوجه میشی
وسایل رو می ری مخفی می کنی و تا بهت می گیم میری وسایل رو میاری
وقتی تصاویر قبلیت رو نگاه می کنم خیلی فرق کرده چهره الانت با دوران نوزادیت.
بزرگ شدی
خانم شدی
دخترم بی نهایت دوستت دارم