سوفیا و بابا
بنام خالق زیبائیها
سلام به روی ماهت بابا
خوبی دخترکم
می دونم خسته شدی بسکه نالیدم که آره بابا گرفتارم و .....
حق با تو
مثل همیشه
چند روز پیش عروسی دائی رضا بود که بخاطر مسائل امنیتی شما رو با خودمان نبردیم
خدا رو شکر عروسی خوب برگزار شد و تنها جای شما دختر بابا خالی بود
شما پیش مامان زینت بودی البته بابا خوب شد نیومدی
اذیت می شدی گلم
ولی بجاش پاتختی به خاطر شما ۲۰۰ کیلومتر برگشتم و شما رو هم با خود همراه کردم
توی جشن بخاطر صدای بالای موسیقی کمی بی قراری می کردی ولی کم کم به صدا عادت
کردی و دیکه کنترل کردنت خیلی سخت شده بود
من فدای اون رقص قشنگت بشم بابا
بعدش هم که همگی برگشتیم خونه
الان دو شبه که شما شبها کم خواب شدی و مرتب شبها در حال بازی کردن هستی و صبح ها
با خیال راحت می خوابی
چند روز دیگه هم امتحان بابائی شروع می شه و بابا باید خوب درس بخونه که باعث افتخار
شما بشه
مامان هاجر هم آخر هفته راهی تهران میشه و اینبار شما هم همراه مامان هاجر میری
از الان دارم دیونه میشم ولی چاره ای ندارم جز تحمل کردن و صبر کردن
تا امتحاناتم تمام شد من میام تهران به دنبال شما که با هم برگردیم
دخترکم
دیروز رفتیم مهمانی و همه را عاشق خودت کردی
بی نهایت خوش اخلاق و خنده رو
واسه خودت خانمی شدی ملوسم
بابا بی نهایت دوست داره دخترکم
خدا جون شکرت به خاطر این همه مهربانیت
تصاویر دخترم در ادامه مطلب
سوفیا و بابا
سوفیا و بابا
سوفیا و عمو سیامک
سوفیا و بابا