بازيهاي دخترم
سلام دختركم
كم كم به مهر نزديك ميشم بابا
ماه زندگي
ماه قشنگي
ماه آفرينش تو
تا چند روز ديگه به لطف خدا راهي تهران ميشويم و چند روز هم ميرويم شمال
هر لحظه بودنت زيباست بابا
هر بار كه از خواب بيدار ميشوي وجودت گرماي زندگيست
و با هر نگاهت گرمي وجودت را به ما هديه ميكني
هر روز صبح با هم برنامه ريزي ميكنيم كه چكار كنيم.
انگشتهايت را به حكم شمارش نشان ميدي.يك تا سه هميشه ثابته
شماره يك ميشه دستشويي
شماره دو ميشه مسواك
شماره سه ميشه صبحانه
شماره چهارو پنج هم بستگي به شرايط داره
چه زيبا با عروسك ها مامان بازي ميكني و تعويض كردن لباسهاي عروسكها هم بعهده منه
يه بازي ديگه هم كه شما خيلي دوسش داري سواري گرفتن از منه
روزهاي اول كه ميگفتي بابا تو خر من هستي
منم گفتم بابا من خر تو هستم ولي بيانش يه خورده مشكل داره بيا يه خورده به بابا كلاس
بده و به جاي خر بازي بيا از اسبت سواري بگير
و اينجور شده كه مدتي است با كلاس شدم و اسب نجيب دخترم شدم
خوب اسب بازي ميكني و بعد گردن منو ميگيري و گوشه اي مياري و ميگي بيا اينجا علف بخور
بعد از ظهر ها اگر سر كار نباشم با هم ميريم پارك
توي پارك با هم كلي بازي ميكنيم ، نقاشي ميكشيم و شما براي من آشپزي ميكني و من ميشم
مهمان خونه شما
بزرگترين تفريح شما اينه كه لباسهايي كه برات كوچك شده رو بياري و به زور تن كني
يا لباسهاي مامان رو بپوشي
ميدوني بابا توي اين ايام بيشترين لذت من چيه ؟
لذت ميبرم زماني كه ميرم سر كار و تو بهانه نبودنم رو ميگيري و زماني كه ميخوام برم سر كار
بهم ميگي بابا من دلم برات تنگ ميشه و منم ميگم بابا ميخوام برم پول بيارم و شما هم با
خشم ميگي من پول نميخوام
اخ كه چه لذتي داره
من و مامان از بودنت لذت ميبريم دختركم
و يك طلب
طلب بخشش از تو اي بزرگوار
منو ببخش دخترم اگر بعضي وقتها خسته هستم و كم حوصله
اين زمانها به مامان ميگي چرا بابا اخم ميكنه چرا نمي خنده
و من تمام قد شرمنده تو ميشوم
عاشقانه و در انتهاي بي نهايت باز هم بي نهايت دوستت دارم