سوفیاسوفیا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

تقدیم به دخترم سوفیا

من و دخترم

1390/1/25 22:00
نویسنده : اهورا
173 بازدید
اشتراک گذاری
سلام نفس

سلام عمرم

سلام مونسم

سلام زندگی

سلام دخترکم

منو ببخش مهربانم

از اینکه برایت ننوشتم

آخه وقتی کنارت هستم برای من دلتنگی معنی ندارد

سال ۸۹ هم به پایان رسید

سالی که برای من پر از خاطره بود

سالی که استرس را با تمام وجودم احساس کردم، سالی که نام پدر ر ا با بند بند وجودم تجربه

کردم،سالی که حضورت به آن زیبائی بخشید

سوفیا

ممنونم

ممنونم از اینکه با حضورت،نام پدر را به من هدیه کردی

روز ۲۶ اسفند ماه ۸۹ بود که تمام غم و دلتنگیهام را درون ساکی در بسته ریختم و بار سفر

بستم،مدتی که نبودی بی نهایت دلتنگت بودم و این دلتنگیها به من آموخت که پایان هر چیز

بی نهایت نیست و تو دخترم، مرز بی نهایت را برای من شکستی  و انتهائی دیگر که فراتر از

 بی نهایت است را برای دلم ساختی.

دلتنگیهایم را با خودم همراه کردم که زمانی که تو رو می بینم چهره شکست خورده اش را

تماشا کنم.زمانی که خودم را بر فراز آسمان تهران دیدم از خدا خواستم که هواپیما به سلامت

فرود بیاد و من بتوانم دوباره تو رو احساس کنم

با هر تکونی که هواپیما می خورد دعای من بیشتر به اوج می رسید نه از ترس جانم

ترس از ندیدنت بود که مرا در برابر کلمه سقوط حساس کرده بود

وقتی پرواز به پایان رسید احساس آرامش کردم

از اینکه ساعتی دیگر تو رو می بینم به خودم می بالیدم و ساک دلتنگیهام را محکم تکان می

دادم تا ترس نابودی تمام وجودش را بگیرد

وقتی زنگ خونه خاله مریم رو زدم دیگر زمان برای من معنائی نداشت

وقتی بودنم رو در خانه احساس کردم که تو رو در آغوش کشیده بودم

و تو بی حرکت در آغوشم جا خوش کرده بودی و این بی حرکتی تو به من جرات می داد که 

زمانی بیشتر تو را در آغوش خود داشته باشم

ای جانم

جانم فدای اون چشمان زیبایت بشه که مرا دیوانه خود کرده است

بزرگ شده بودی ملوسم

شاید هم گذر زمان مرا در برابر تو کوچکتر کرده بود

مرا با خندهات به اوج رساندی و از اینکه هنوز مرا در گوشه ای از خاطره هات به یاد داشتی

خوشحال بودم

حقیقت کمی ترسیده بودم از اینکه مرا فراموش کرده باشی یا وجودم برای تو معنائی نداشته

باشد ولی همان خنده تو مرا شادتر از همیشه کرد

و الان نوبت من بود که به دلتنگیهام بخندم و نابودیش را با حضور دخترم جشن بگیرم

ولی دلم نیامد

چون همین دلتنگیها مونسم بودند و با اینکه تحملش برایم بی نهایت سخت شده بود ولی هر

چه بود بوی تو را داشت 

به احترام  حضورت آنها را رها کردم تا اینکه روزی این بخششم را جبران کنند.

وقتی نگاهت کردم احساس کردم نسبت به قبل کنجکاوتر شده بودی

سال تحویل امسال هم زیبائی خودش را داشت

هم نو شدن سال را جشن گرفتیم و هم پایان ششمین ماه آفرینشت را پایکوبی کردیم

خلاصه کلی دیدو بازدید داشتم و همه هم مشتاق دیدن تو بودن تا ما

همه چیز داشت خوب پیش می رفت تا اینکه ششم فروردین روی تلخش را به من نشان

داد...............

سایت  آپلود عکس رایگان , فضای  رایگان برای آپلود عکس , آپلود عکس با لینک مستقیم , آپلود عکس رایگان

 

 این هم دخترم که سر ساعت ۳ بامداد بیدار شد تا کنار ما تحویل سال را جشن بگیرد

 

سایت  آپلود عکس رایگان , فضای  رایگان برای آپلود عکس , آپلود عکس با لینک مستقیم , آپلود عکس رایگان سایت  آپلود عکس رایگان , فضای  رایگان برای آپلود عکس , آپلود عکس با لینک مستقیم , آپلود عکس رایگان سایت  آپلود عکس رایگان , فضای  رایگان برای آپلود عکس , آپلود عکس با لینک مستقیم , آپلود عکس رایگان سایت  آپلود عکس رایگان , فضای  رایگان برای آپلود عکس , آپلود عکس با لینک مستقیم , آپلود عکس رایگان سایت  آپلود عکس رایگان , فضای  رایگان برای آپلود عکس , آپلود عکس با لینک مستقیم , آپلود عکس رایگان

سایت  آپلود عکس رایگان , فضای  رایگان برای آپلود عکس , آپلود عکس با لینک مستقیم , آپلود عکس رایگان

 این هم سوفیا و  عمو علی

سایت  آپلود عکس رایگان , فضای  رایگان برای آپلود عکس , آپلود عکس با لینک مستقیم , آپلود عکس رایگان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)