منو ببخش بابا
به نام او
سلام نفس بابا
خوبی دخترم
جون بابا این بار تاریخ قبلی نوشته های من رو بااون چشمان زیبایت مرور نکن
اگر دوست نداری شرمندگی بابا رو ببینی نگاه نکن
می دونم زمان زیادی گذشته
از این خوشحالم بابا که دوستان زیادی نگران حالت بودن
و من به جای شما از همه دوستان تشکر می کنم
برای نوشتن دلم تنگ شده بود
خدا رو شکر می کنم که دوباره این توان را به من داد تا برایت بنویسم
خوب تو بگو دخترکم از کجا شروع کنم
اول از شیرین زبونیت بگم که نسبت به دو ماه قبل خیلی بهتر شده ولی نه در حد ایده ال
ولی هر کلامی که بیان میکنی قند دل بابا از شنیدنش آب میشه
مامان زینت می خواد بره مسافرت و همین امر باعث شده در تکاپوی مهد مناسب باشیم
تا الان که مهد ایده ال را پیدات نکردم
و زمان تعیین شده توسط مامان زینت هم دارد به پایان می رسد
جونم برات بگه که هر بار که از تو دور بشم بی نهایت احساس دلتنگی میکنم
حتی ۸ ساعتی که در روز سر کار هستم
مثل الان که دلتنگ هستم دخترم
هر چی بزرگتر میشی من بیشتر دلتنگت میشم
دخترم
سوفیا
آرام جانم خیلی دوستت دارم
پدر سوخته خوب بلدی بابا رو خر کنی
وقتی کار اشتباهی می کنی تا باهات دعوا می کنم سریع به مامان شکایت میکنی
و بعد هم آروم آروم میای کنارم با اون نگاه قشنگت میگی بابا دعوا نه
اخه من مگه چقدر می توانم خودم رو کنترل کنم و تو رو مهمان آغوشم نکنم
نمیشه بابا
همون خر بشم بهتر تا دور از آغوشت باشم