این روزها ....
سلام دختركم
خوبي بابا
در سال جديد يه اتفاق خوب افتاد
در عرض سه روز با همكاري تو موفق شديم تو رو از پوشك بگيريم
ديگه واسه خودت خانمي شدي
هميشه واسه گرفتن ها خوب همكاري كردي
شيشه شير
پستانك
پوشك
خيلي نگران بودم براي از پوشك گرفتنت اذيت كني ولي خدا رو شكر انجام شد
بعضي وقتها خيلي بهانه گير ميشي
تنظيم خوابت به كل ريخته بهم
چند روزي است كه ساعت 3 يا 4 يا 5 صبح رضايت به خوابيدن ميدي
فعاليتت زياد شده در امر فضولي كردن
البته خونه كه هستي آرامتري ولي خونه مامان جون كه ميري ميدان جنگ درست ميكني
دشمن عمه ثريا هستي
و بيشترين كسي هم كه سراغش رو ميگيري عمه ثرياست
مثل هميشه عاشق نقاشي كردن هستي
براي دستشويي كردن هم فيلمي داريم
وقتي دستشويي بزرگ داري نيم ساعت از وقتت رو در دستشويي تلف ميكني
و زماني كه خسته از نشستن ميشي امر مي كني بابا لا لا
يعني من بايد بيام شما رو در همان حال در آغوش بگيرم و شما سرتون رو
روي شانه من بگذاري و در اوج آرامش به كارت برسي
وقتي كارت تمام شد امر مي كني تمام ،بشور
و ديگه من جان بلند شدن ندارم
پام خواب رفته و كمر درد بيچارم مي كنه
صحبت كردنت بهتر شده ولي نه به اندازه اي كه راضي كننده باشه
اين شعر رو خوب در وصف عمه مي خواني
بارون مياد نم نم پشت خونه عمم ...............
ديروز وقتي آمدم خونه مامان جون دنبالت ديدم همه رو ويرون كردي
هر كي يه جا داشت استراحت مي كرد از خستگي
عمه ثريا اومد يه لحظه وحشت كردم
بابا بخدا گناه داره اين عمه
تمام صورتش رو رژ لبي كرده بودي و به بهانه لاك زدن تمام دست عمه رو لاكي كرده بودي
جون من بابا يه خورده كوتاه بيا
بخدا ديگه راهمون نميدن
اون موقع من بايد مرخصي بگيرم بشينم تو خونه پرستاري تو رو كنم
يه كم فكر من باش نفسم
دختركم
وقتي ميرم سر كار خيلي دلتنگت ميشم
دلتنگ همين فضولي ها و شلوغ بودنت
وقتي نگاهت مي كنم خدا رو هر ثانيه شكر مي كنم كه تو رو دارم و احوالت خوبه