سوفیاسوفیا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

تقدیم به دخترم سوفیا

یک روز تنهائی بابا و سوفیا

1390/1/25 22:00
نویسنده : اهورا
235 بازدید
اشتراک گذاری
سلام دخترکم

خوبی ملوسکم

امروز من و تو کنار هم تک و تنها روزگارمان را سپری کردیم

امروز برای تو هم بابا بودم و هم مامان

مامام هاجر که خونه خاله زیباست و مامان زینت هم رفته بود اهواز برای کار اداری

دیروز که من سر کار بودم و شما پیش مامان بودی شب وقتی امدم شیفت کاری رو از مامانی

تحویل گرفتم و تو رو پیش خودم خواباندم

ساعت یک شب پوشاکت رو عوض کردم و بهت شیر دادم (یعنی شیر خشک بابا)و خوابیدی

ساعت چهار بیدار شدم بهت شیر دادم از نوع خشک

و ساعت ۷ هم پوشاکت رو عوض کردم و باز هم بهت شیر دادم

مامانی ساعت ۷:۳۰ رفت سر کار و من و تو تنهای تنها بودیم

تا ساعت ۹ خوابیدی و بعد هم چشمان مهربانت را گشودی و با دیدن چشمان مهربانت روز مرا

زیباتر از همیشه کردی

کمی نرمشت دادم و تو هم برای من ناز می کردی

اتاق رو مرتب کردم که این محفل دو نفری تمیز باشه

و بعد هم عروسک بازی کردیم و ساعت ۱۱ بهت شیر دادم

ساعت ۱ پوشاکت رو عوض کردم و به من افتخار دادی و نیم ساعت خوابیدی

ساعت ۲ هم بهت شیر دادم و کلی با هم بازی کردیم

ساعت ۵ هم که مامانی اومد و صحیح و سالم تحویل مامانی دادمت

به من خوش گذشت ولی ای کاش می دونستم به تو هم خوش گذشت یا نه

این هم داستان زندگی من و دخترم در یک شبانه روز تنهائی

من فدای اون خندهات بشم بابا

اووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووه

داشت یادم می رفت بگم

امروز شنبه مورخ ۲۳ بهمن ماه ۸۹ با چشمان خودم شاهد بودم که چه زیبا از روی کمر به روی

شکم غلتیدی

اولش غر غر  کردی ولی با تلاش فراوان این کار رو انجام دادی و برای بار دوم هم انجامش دادی.

شاید یه رو کم کنی بود که می خواستی توانائی خودت رو به رخ بابا بکشی

سوفیا جان

دخترم

ایمان داشته باش که در اوج بی نهایت باز برای من و مامان  تو بی نهایت تر از بی نهایت هستی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)